** بندرعباس / روستاي شهــــــــــرو **
السلام ای خاک پاک روستا------ ای غریب دردمندِ بینوا------مانده ای در پای کوهی چون کویر------ ترسم از خواری شوی مجروح و پیر
 
 

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

شهرو روستایی است درشمال غربی شهر بندرعباس وازتوابع بخش مرکزی وازروستاهای دهستان تازیان محسوب می شود . فاصله آن تا مرکز استان هرمزگان)بندرعباس(حدود30 کیلومتر می باشد.

روستاي شهرو از شمال به قلات و از جنوب به قلاتو از شرق به تازيان و غرب به چاهو وصل مي شود.

روستاهايي كه شهرو با آنها از قديم الايام رابطه بيشتري دارد به عناوين زير مطرح مي گردد:

روستاهاي چاهو، گربند، بلندو، سودرو، تازيان زير وبالا، قلات زير و بالا، كنارو، كشارچمردان و بالا و سرگپ و دوستاني ، انگوران، پاتل بنوبندو ايسين و خوردهيران، ايسين، تل سياه، قلاتو، بستانو، جمال احمد، خونسرخ، گچين ، مغ احمد، ديميلو، كهورستان، محله هاي سورو ، خواجه عطا و سيدكامل بندرعباس.

 جمعیت این روستا حدود 2600 نفر بوده و تعداد خانوارهای آن حدود 490خانوار می باشد. اکثر مردم دارای شغل آزاد بوده اما بسیاری از مردم به کشاورزی و دامداری مشغول می باشند. روستای شهرو بخاطر موقعیت آب و هوایی و خاک بسیار مرغوب منطقه ، از لحاظ کشاورزی بسیار مناسب و دارای پیشینه خوبی میباشد.از محصولات کشاورزی روستا می توان گوجه فرنگی ، بادمجان ، فلفل، پيازو ...را نام برد.

این روستا دارای موقعیت اجتماعی خاصی می باشد ، چون بعد از این روستا به فاصله چند کیلومتراز هم 4روستا قرار دارد که محل رفت و آمدشان به بندرعباس از وسط روستای شهرو میباشد.

این روستا دارای 4 مدرسه :ابتدایی،راهنمایی،دبیرستان پسرانه (در دورشته انساني و تجربي) ،دبیرستان دخترانه (انساني) می باشد و یک مجتمع فرهنگی ،ورزشی،علمی هنری را نيز در خود گنجانده است .

از دیگر امکانات روستا می توان از:خانه بهداشت ، مخابرات و پست بانک ،نانوایی ،یک بازارچه کوچک ، خیاطی زنانه ،خیاطی مردانه ، 2کارگاه خیاطی ،حدود 80دانشجو،2فوق لیسانس، با یک زمین ورزشی چمن مي باشد.

از نظر ورزشي شهرو پيشرفت چشم گيري داشته  است ازجمله تيم واليبال و فوتبال اتحاد برادران در دو قسم جوان و نوجوان و تيم فوتبال و واليبال وتنيس  خواهران در دو قسمت دانش آموزان و دانشجويان و قديمي ترين تیم فوتبال شهرو به عنوان جبل بر كه در لیگ دسته برتر هرمزگان مي باشد همچنان از افتخارات این مردم بوده است.

 

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 11 آذر 1398برچسب:, :: 19:46 :: توسط : شرجي


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 دی 1390برچسب:, :: 1:45 :: توسط : شرجي

روستاي من شهرو

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 تير 1390برچسب:, :: 15:15 :: توسط : شرجي

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

در سرزميني كه مردم آن تاريخ مي خوانند خردسالانشان همانند سالخوردانتشان مي انديشند و درسرزميني كه مردمش تاريخ نمي خوانند سالخوردگانشان همانند خرسالانند.«ارنست رنان»

بر مي گرديم به يك قرن پيش در آن زمان پشت چاه احمد خوشنمك چاهي بوده در وسط خوربنام چاه ساروجي كه بجاي مصالح از قبيل : سيمان و شن از گل و كود حيواني در ساخت آن استفاده شده بود.

و در جايي كه خانه ي عبدالله نورالديني واقع شده حدوداً 50 نخل وجود داشت كه بنام گِل كَني چاه حسن جا افتاده بود كه حدود 50 سال پيش نيز اثراتي از ريشه ها و ساثه هاي نيمه شكسته 10 نخل از آن نخل ها در جنوب چاه كنوني حاج احمد خوشنمك به چشم مي خورد و قابل توجه اينكه آب مصرفي دو باغ بزرگ شهرو نيز از همين خور تامين مي شد.

يكي بَنَكو و ديگري بَن كُهنُو(باغ قديمي) كه نخل هاي آنها تا همكنون نيز سر به آسمان كشانيده و سخت و استوار ريشه بر زمين گسترانيده اند و چشم هر بيننده اي را به سوي خود جلوه مي دهند.

و حال مي پردازيم به مسير عبور آب خور چاه حسن كه چگونه به باغ ها منتهي مي شد در آب رساني به اين دو باغ بزرگ مسيري كه به مسيله بُوي معروف بود نقش مهم واساسي به عهده داشت كه مبداءِ مسيله يبوي از چاه احمد خوشنمك شروع و به طرف شمال مي رفت، از گوشه ريغ محمد احمد مي گذشت و بعد از كنار باغ و چاه عبدالحميد صيديان مغرب مرغداري خارا گذر مي كرد تا كه به باغ بن كهنو وارد مي شد آبهاي خور از كنار درختان خرماي سر به فلك كشيده و درختان ديگر كه بدليل وسعت درختان نخل زياد به چشم نمي خورد مي گذشت و بعد از سيراب كردن درختان از گوشه هاي ديگر باغ كه براي خروج آب اضافي باغ طراحي شده بود خارج مي شد و راه را به سوي باغ بعدي كه بنكو نام داشت طي مي كرد. تا كه بعد از بن كهنو خارج مي شد وارد بنكو شده و با آب زلال خود ريشه هاي درختان اين باغ الالخصوص نخل ها را سير آب مي كرد و جاني تازه به آنان مي داد و پس از آن ها آبهاي خور به گودي عظيمي كه كندال نام داشت سرازير مي شد و سپس بعد ازپر شدن كندال(جهت پر شدن سفره هاي زير زميني) به سوي رودخانه اي كه از نزديكي شهر مي گذرد بنام رودخانه كُل وارد مي شد .

و بعد از گذشت ساليان به علت خوشكسالي اشخاصي بنام هاي حاج حسين و عبدالله محمد سليمان در محلي از بهجل بُوي كه قبلا توضيح داده شده سدي بنا كردند و آب را از سوي كندال بسته، بسوي سد نو بنا شده كه به «چيميزي» معروف بود هدايت كردند.

اما نام خور را چرا چاه حسن ناميدند ؟

به اين خاطر كه آن چاه ساروجي و نخل هاي اطراف آن كه در ابتدا به توضيح آن پرداخته بوديم به شخصي بنام حسن تعلق داشت. نا گفته نماند، هم اكنون هيچ اثري از مسير قبلي چاه حسن وجود ندارد و بهجل بُوي يا مسله بوي به كلي مخدوم شده است.


 

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 24 تير 1390برچسب:, :: 1:6 :: توسط : شرجي

این‌طرف
توی تار عنکبوت شهر
هیچ‌کس نمی‌شناسدت
هیچ رهگذر تو را سلامی آشنا نمی‌کند
ای غریبِ دربه‌در!
آی مردِ روستا
               
پدر!
*
دست سبز تو
              
به سمت آسمان‌خراش‌ها بلند نیست
زخم‌های کهنة دلت
جنسِ مشتری‌پسند نیست
قلب ساده‌ات
             
شبیه آنچه می‌خرند نیست
پای تو به دست هیچ پاره‌آهنی به‌ بند نیست
این‌طرف نمان
این‌طرف برای تو
کار نیست
چشم‌های در خزان نشستة تو را
                                
بهار نیست
روی دست هیچ‌کس
مثل دست‌های تو
تاولی به یادگار نیست
*
مرد روستا!
           
پدر!
                
زمین اگرکه خشک شد
آسمان اگرکه گریه‌ای به حال تو نکرد
یا اگر نبود مرهمی برای زخم خاک
باز خوش‌ به ‌حال تو
             
که خوشه‌های زردِ درد را
ـ گندمی که نان نمی‌شود ـ
در خیال دسته‌دسته می‌کنی
این‌طرف اسیرِ تارها نمان
این‌طرف
هیچ‌کس نمی‌شناسدت
آن‌طرف ولی زمین و آب
                         
آشنای توست
روی کرت‌ها
جای پای توست
رودخانه هم
هم‌صدای توست
پس به خانه‌ات
                
ـ به روستا ـ برو
گرچه خانه‌ای برای تو نمانده است

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 خرداد 1390برچسب:, :: 15:3 :: توسط : شرجي

غروب يك روز باراني زنگ تلفن به صدا در آمد. زن گوشي را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتي خبر تب و لرز شديد ساراي كوچكش را به او داد.
زن تلفن را قطع كرد و با عجله به سمت پاركينگ دويد، ماشين را روشن كرد و به نزديك ترين داروخانه رفت تا داروهاي دختر كوچكش را بگيرد. وقتي از داروخانه بيرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله اي كه داشته كليد را داخل ماشين جا گذاشته است.
زن پريشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت كه حال سارا هر لحظه بدتر مي شود. او جريان كليد اتومبيل را براي پرستار گفت. پرستار به او گفت كه سعي كند با سنجاق سر در اتوموبيل را باز كند.
زن سريع سنجاق سرش را باز كرد، نگاهي به در انداخت و با ناراحتي گفت: «ولي من كه بلد نيستم از اين استفاده كنم.»
هوا داشت تاريك مي شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا اميدي زانو زد و گفت: «خدايا كمكم كن!»
در همين لحظه مردي ژوليده با لباسهاي كهنه به سويش آمد. زن يك لحظه با ديدن قيافه ي مرد ترسيد و با خودش گفت: «خداي بزرگ، من از تو كمك خواستم آنوقت اين مرد...!»
زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزديك شد و گفت: «خانم، مشكلي پيش آمده؟»
زن جواب داد: «بله، دخترم خيلي مريض است و من بايد هرچه سريع تر به خانه برسم ولي كليد را داخل ماشين جا گذاشته ام و نمي توانم درش را باز كنم.»
مرد از او پرسيد كه آيا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانيه در اتومبيل را باز كرد!
زن بار ديگر زانو زد و با صداي بلند گفت: «خدايا متشكرم!»
سپس رو به مرد كرد و گفت: «آقا متشكرم، شما مرد شريفي هستيد.»
مرد سرش را برگرداند و گفت: «نه خانم، من مرد شريفي نيستم. من يك دزد اتومبيل بودم و همين امروز از زندان آزاد شده ام!»
خدا براي زن يك كمك فرستاده بود، آن هم يك حرفه اي! زن آدرس شركتش را به مرد داد و از او خواست كه فرداي آن روز حتما به ديدنش برود. فرداي آن روز وقتي مرد ژوليده وارد دفتر رئيس شركت شد، فكرش را هم نمي كرد كه روزي به عنوان راننده مخصوص در آن شركت بزرگ استخدام شود.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 14:3 :: توسط : شرجي

این بار، غارت گران میراث فرهنگی مسلح به سلاح گرم به سراغ گنجینه های مدفون رفتند!

اشیاء عتیقه، زیر خاکی، سنگ های قیمتی، سکه های باستانی، حفاری غیر مجاز، قاچاقچیان اشیاء عتیقه و ... این ها همه کلماتی است که برای مردم روستاي شهرو ملموس و عادی به نظر می آید، به طوری که این مباحث همواره نقل مجالس گفتگویی این دیار است.

این واقعیتی است که باید آن را پذیرفت. آری، اینجا شهروست؛ يكي از ماوای بشر، روستای سنگ و آب، روستای بناهای باستانی، روستای کتیبه ها، روستای تاریخ و تمدن،روستای برج وباروها. تپه ها و غارها و ... آری اینجا شهرو است، روستای گنجینه های مدفون.

شاید برخی از مردم اینگونه تصور کنند که این گنجینه های مدفون شده متعلق به خود مردم روستا است، پس این یک فاجعه بزرگ نیست که مردم این روستا از گنجینه های دیارخود بهره مند شوند!؟

از سوی دیگر اغلب مردم معتقدند که این گنجینه ها، سرمایه های ملی است و تنها متعلق به نسل حاضر نمی باشد که عده ای بخواهند از آن بهره مند شوند بلکه می بایست، این گنجینه ها برای نسل های آتی نیز در مکانی به عنوان میراث هزاران ساله و افتخار تاریخی شان نگهداری شود.

اگر نگاهی به اطراف روستا و غارها وقبرهاي باستانی شهرو بیاندازیم، اغلب آن ها را همراه با گودال های متعدد می بینیم که حاکی از دست برد غارتگران میراث فرهنگی میباشد.

کار به جایی رسیده که غارتگران میراث فرهنگی با سلاح گرم به روستا یورش برده وآرامش وامنیت ما را قربانی اهداف شوم خود نمودند که این باعث رنج وآزار خاطر ما میشود .

آن چیزی که مهم است، این است که شهرو روستای گنجینه های مدفون شده است که سودجویان از هیچ فرصتی برای دست برد به آن کوتاه نمی آیند.

باید گفت که شهرو آنقدر اثار باستانی و تاریخی دارد که سازمان میراث فرهنگی استان برای کنترل و محافظت از آن چاره ای بیندیشد.مسئول محترم میراث فرهنگی استان هرمزگان آیا میدانید ما اهالی روستا از شما چه انتظاری داریم؟؟ آیا از لوح های سنگی شهرو شما خبر دارید؟ آیا میدانید که تاریخ سکونت درغارهای شهرو با توجه به وجود فنجان نماها حداقل به قبل ازهزاره ی پنجم ق.م می رسد

آري اينجا شهروست همانجا كه قبرستاني دارد با قدمت تاريخي قبل از ميلاد پيامبر ، آري اولين قبرستان بندر عباس اينجاست.

آیا  میدانید شهرو کجاست؟ آیا میدانید اینجا سنگ قبر نوشته هایی با خط کوفی سال 392 هجری قمری دارد؟ آيا مي دانيد اينجا سنگهايي هك شده از اشكال ما قبل تاريخ دارد آیا میدانید مردم در ساختمان سازی و...ازهمین سنگ نوشته های کم نظیر در این روستا استفاده میکنند؟ و ...................... من هم نمیدانم که حقوق ماهیانه شما چقدر است وبرای چه از بیت المال حقوق دریافت میکنید.

 

ا ی وطن، ای مادر تاريــــخ ساز                           ای مرا بر خاک تو روی نياز
ای کوير تو بهشت جـــــــان من                           عشق جاويدان من، ايران من
ای ز تو هستی گرفته ريشه ام                           نيست جز انديشه ات، انديشه ام
آرشــــی داری ز تيـــــر انداختن                           دست بهرامی به شير انداختن
کاوه آهنگری داری ضحاک کش                            پتک دشمن افکنی ناپاک کش
رخشی و رستم براو پا در رکاب                           تا نبيند دشمنت هرگز به خواب
مرز داران دليرت جـــــان به کف                           سرفرازان سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت و نهر را                          باز گرداندن خرمشهر را
ای وطن ای مادر ايــــــــران مــن                         مادر اجداد و فرزندان من
خانه من،شهروي من، طوس من                        هر وجب از خاک تو ناموس من
ای دريق از تو که ويران بينمت                            بيشه را خالی ز شيران بينمت
خاک تو گر نيست جان من مباد                          زنده به اين بوم و بر يک تن مباد
مهــــر تو شد چون ريشـــــه ام                          دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما                   پاينده باد خاک ايران ما

 

/////////////  عشق من، شهرمن، شهروي من چه كنم براي آينده ات  /////////////

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:57 :: توسط : شرجي

متاسفانه بعد از اين همه حوادث دلخراش و مصيبت بار كه بر جان و مال اهالي روستاي شهرو وارد گشته تماما به خاطر سهل انگاري برخي مسئولين در اين زمينه مي باشد ، زيرا هيچ گونه حسار كشي در دو طرف جاده راه آهني كه از ميان روستا مي گذرد انجام نشده است مگر بايد چند بز و گاو و شتر و... از اين اهالي به زير ريل ها جان بر كف دهند و صاحبانشان كه ايامي كثير از خود گذشته و شب و روز در سمر رساندن حيوانات خود كوشش كرده اند بدون هيچ گونه اعتراض و دادخواستي به قاتل حيوانات خود بايد تنها بار اندوه را به دوش كشيده. حال خدا كند صاحبانشان از راه هاي ديگر تامين مي شوند والرغم اگر يتيم يا بينوايي باشند كه از اين راه و با حيواناتي كه هماكنون تنها پاره اي از استخوان هاي شكسته و گوشت و پوست هاي رنده شده در زير ريلهاي قطار چيزي ديگر از آنها باقي نمانده است بايد شب ها را با نان اندك سر بر بالشت نهند و صبح ها بايد مشقت كارهايشان را دو چندان كنند تا شايد جبراني بر خسارت وارده شان شود از حيوانات كه بگزريم اين بي توجهي مسئولين زيربط در امر فوق موجب گشته تعدادي از اهالي روستا در عين مظلوميت بر اثر سرعت قطار و ريلهاي بي حفاظ و عدم كار گزاري پل هاي رو گزر و زيرگزر مناسب خسارت هاي جبران نشونده اي را متحمل شوند در اين وقايع آسيب هاي شكست استخواني مثل پاشكستن ها، آسيب شديد سر ها و... كه بر اثر پرت شدن سنگ از زير ريل هاي قطار و اصابت پر سرعت سنگ ها به اشخاصي كه در اطراف آن قرار دارند را مي توان نام برد. اما حوادث تنها در اين موضوع خلاصه نمي شود بلكه با اوج تاسف بايد به اين موضوع اشاره شود كه اين فوت مسئوليت باعث گشته خانواده هايي در روستا رخت عزا بر تن كنند و به عزاي عزيزان از دست رفته ي خود كه زير ريل هاي راه آهن در مظلوميتي وصف نشدني جان داده اند بنشينند.

 

اين خانواده ها بايد كجا دادشان را بستانند؟

1-      كودك خردسالي كه صبح زود با خدا حافظي با مادر و برادر خردسالش  و برداشتن كيف خود مسير مدرسه اي را كه به اجبار از روي راه آهن ميگزرد را مي پيمايد در همان روز در همان مكان او متوجه مي شود كه برادر خردسالش به دنبال او مي آيد، آري كمي آن طرف تر در وسط ريل ها كودك  با معصوميت به تمام معنا قطار را مي ديد كه به سويش مي آيد كودك چند ثانيه بعد ديگر براي هميشه خنده هايش به آخر رسيد او ديگر نه گريه كرد نه راه رفت نه بازي كرد آري او در آن لحظه فقط جان به جان آفرين تسليم كرد ولي خواهرك دبستاني او در آن لحظه، كه برادرش خموشي گرفته بود او گريه مي كرد به سويش مي دويد از سر تا پا لرزان بود درست است او لرزيد چون ديد قطار برادر خردسالش را چگونه دريد.......!!!

2-      پسر جوان ديروز نخلي بر زمين نهاد ولي نمي دانست اين آخرين يادگاري اوست امروز صبح زود از خواب برخواست ورزشكار بود پياده روي را دوست داشت به كوه نوردي علاقه شديد مي ورزيد و امروز برنامه كوهنوردي را ريخته بود بايد از راه آهن مي گذشت او گذشته بود بسيار كوه نوردي كرده از طبيعت بكر روستا بسيار لذت برده بود در راه برگشت به خانه او در چه فكري بود در فكر غذاي لذيذي كه قرار بود خواهرش براي نهار بپزد يا آب دادن نهال نخلي كه ديروز با همكاري پدرش ريشه اش را در خاك نهاده بودند، من نمي دانم شايد شما هم ندانيد ولي من مي دانم كه او نتوانست نه آبي به نخلي دهد و نه نهاري بخورد در مسير برگشت به خانه دقيقا در وسط ريل هاي قطار روح از تنش خارج گشت و اندام بدن جوان در زير ريل ها .......

3-       زن جوان صبح زود جارو بر دست داشت و مشغول جارو زدن حياط بود او ظرف ها را شست ، لباسش را شست و نهار را آماده كرد او براي چيدن علوفه براي دام هايش به كشاورزي رفت خانه اش پشت راه آهن بود از را ه آهن گذشتن كمي سخت بود برايش قطار در حال نزديك شدن به او بود ترسيده بود زن جوان او در برگشتن و يا پيشروييش گيچ شده بود ديگر وقتي براي ف كر كردن نداشت او قطار را در يك سانتي متري خود حس كرد خانواده اش ديگر نتوانستند او را ببينند مگر استخوانها رنده شده عزيزشان را مي توانستند ببينند اين آخر ماجرا نيست يك ماه نگذشته بود كه مادرش نيز در فراق جگر گوشه اش چشم از جهان گشود.....

4-      مرد جوان نان آور خانه بود پدرش پير بود و برادرو خواهرش نوجوانبودند او بايد از صبح الاطلوع تا غروب خرشيد خداوندي كار مي كرد ، جوان بر تراكتوري كه از سرمايه پدرش خريده بود كار مي كرد و امرار ماش مي نمود امروز صبح بعد از صرف صبحانه تراكتور را روشن نمود و از جاده اي كه در امتداد راه آهن قرار داشت به سوي محل كارش حركت كرد در مجاورت جاده دره هاي بزرگي قرار داشت كه اگر كسي با وسيله نقليه به درون آن مي افتاد ديگر نجاتش معجزه بود اما قطار امروز مسافربري بود و با سرعتي بالا از كنارش عبور كرد به دليل عدم تحمل تراكتور از باد شديد تشكيل شده از سرعت قطار به عمق دره سقوت كرد و خانواده اي ديگر داغ دار گشت..........

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 14:12 :: توسط : شرجي

در اين پست مهمترين مشكلات روستا كه مردم به آنها مواجه هستند را انعكاس داده ايم واميدواريم اين مطلب راهي باشد براي حل اين مشكلات،لازم به ذكر است كه در اين پست فقط به مشكلات مهم روستا پرداخته شده كه با حل آنها بسياري از مشكلات ديگر نيز خود به خود رفع خواهند شد.

1- كندي پيشرفت  طرح هادي

طرح هادي روستاي شهرو در شروع روند خوبي را طي ميكرد ولي متاسفانه هم اكنون اين طرح نا تمام رها شده و عليرغم تلاش هاي صورت گرفته شده پيشرفت آنچناني درطرح هادي روستا ديده نمي شود.اميد است با همت دوباره مسئولان اين طرح از سر گرفته شده وهر چه سريعتر به اتمام برسد.

2_نبود آب آشاميدني لوله كشي

درسال هاي اخير چندين بار كلنگ پروژه لوله كشي آب اشاميدني روستا توسط مسئولان مختلف استاني به زمين زده شده ولي هر بار بنا به دلايلي راكد مانده است.آبي كه در حال حاضر اهالي استفاده ميكنند اصلا پاسخگوي نياز مردم روستا نيست و اين مشكل در فصل تابستان دوچندان ميشود.

3_ محل تخليه زباله شهرك مرواريد و روستا 

تعيين محل نا مناسب تخليه زباله در محدوده روستاي شهرو باعث عدم استفاده زمين هاي كشاورزي در اين محدوده گرديده است.اين زباله ها ميتوانند عامل بيماري زا جدي براي دامات روستا باشند كه اميد است با همت مسئولان محترم اين مشكل حل شود.

4_نبود امكانات ورزشي براي جوانان

نبود سالن ورزشي براي پر كردن اوقات فراغت جوانان روستا به جد احساس ميشود وجوانان روستا مجبورند براي ورزش به سالن هاي ورزشي تازيان و يا بندر عباس بروند.اگر سالن ورزشي (فوتسال، واليبال، بسكتبال، هندبال و ...) مناسب احداث بشود ميتواند كمك فرواني به جوانان روستا كند كه اميدواريم اين مهم انجام بشود.

5_عدم آنتن دهي تلفن همراه

در زماني كه وسايل ارتباطي مهم ترين نقش را در زندگي افراد ايفا ميكند در روستاي شهرو آنتن دهي سيم كارت ها بسيار ضعيف مي باشد هر چند وضع كنوني از 1 سال قبل بهتر شده ولي وقتي عالي وي تواند  جاي بهتر را بگيرد چرا اقدام نكنيم؟ اميدواريم با همت مسئولان مربوطه اين مشكل حل شود.

6_عدم حسار كشي راه آهن در روستا

متاسفانه بعد از اين همه حوادث دلخراش و مصيبت بار كه بر جان و مال اهالي روستاي شهرو وارد گشته همه اش به خاطر سهل انگاري برخي مسئولين در اين زمينه مي باشد ، زيرا هيچ گونه حسار كشي در دو طرف جاده راه آهني كه از ميان روستا مي گذرد انجام نشده است .(در پست جداگانه اي مفصلا در اين موردشرح داده شده است).

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:, :: 15:48 :: توسط : شرجي

روستای شهروبه دلیل دارا بودن خاک غنی وحاصلخیز از نظر کشاورزی امتیاز بزرگی نسبت به سایر روستاها و مناطق اطراف خود دارد . در زمان های گذشته کشاورزی شغل اصلی ووسیله امرارمعاش اهالی روستا بوده است. اما به تدریج با گذشت زمان و پیدایش شغل های دیگر ، مردم کمتری از راه کشاورزی روزگار می گذراند البته هنوز هم تعداد زیادی از مردم به کار کشاورزی مشغول هستند . اما روستای شهرو ازنظر منابع آبی زیاد موقعیت خوبی ندارد . درگذشته تعداد چاه های آب شیرین در روستا بیشتر بود اما به دلیل خشکسالی های زیاد ، یا چاه ها خشک شدند و یا آب آن ها شور شده وبرای کشاورزی مناسب نیستند . اکنون تعداد اندکی چاه در روستای شهرو وجود دارد که قابلیت آبیاری زمین های کشاورزی را داراست . ازجمله این چاه ها می توان چاه چیمیزی را نام برد که هنوز هم مورد بهره برداری قرارمی گیرد . روستای شهرو همانند سایر مناطق دیگر محصولات کشاورزی مخصوص خود را دارد که مخصوص این آب وهوا و درزمین های این روستا رشد و پرورش می یابند . گوجه فرنگی ، بادمجان ، فلفل ، پیاز ، خیارسبز ، هندوانه و... از محصولات این منطقه می باشد که اکثر این محصولات  به دلیل کیفیت ومرغوبیت آنها پس از برداشت به خارج از کشور صادر می شود . در گذشته که محصولات به صورت غرقابی آبیاری  می شدند مشکلات زیادی وجود داشت اما از زمان به کارگیری روشهای جدید آبیاری وقطره ای شدن روش آبیاری تا حدودی مشکلات کشاورزان کم شده است .  

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 21:44 :: توسط : شرجي

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ
این وبلاگ برای معرفی روستای شهرو واقع در شهرستان بندرعباس ونمایش پیشینه تاریخی ان و ظرفیتهای کنونی رشدروستا ایجاد شده است سعی کرده ایم هر آنچه را که اين روستا دارد اینجا گردآوری کنیم .این کار نیاز به زمان بسیاروهمت همگی شما دارد بنابراین اگردر هرزمینه ای مطلبی ویا مقاله ای مرتبط با روستای شهرو داریدمی توانیدان را در اختیار ما بگذارید تا بانام خودتان در سایت قرار دهیم.
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ** بندرعباس / روستاي شهــــــــــر� � ** و آدرس shahroo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1