** بندرعباس / روستاي شهــــــــــرو **
السلام ای خاک پاک روستا------ ای غریب دردمندِ بینوا------مانده ای در پای کوهی چون کویر------ ترسم از خواری شوی مجروح و پیر
 
 

متاسفانه بعد از اين همه حوادث دلخراش و مصيبت بار كه بر جان و مال اهالي روستاي شهرو وارد گشته تماما به خاطر سهل انگاري برخي مسئولين در اين زمينه مي باشد ، زيرا هيچ گونه حسار كشي در دو طرف جاده راه آهني كه از ميان روستا مي گذرد انجام نشده است مگر بايد چند بز و گاو و شتر و... از اين اهالي به زير ريل ها جان بر كف دهند و صاحبانشان كه ايامي كثير از خود گذشته و شب و روز در سمر رساندن حيوانات خود كوشش كرده اند بدون هيچ گونه اعتراض و دادخواستي به قاتل حيوانات خود بايد تنها بار اندوه را به دوش كشيده. حال خدا كند صاحبانشان از راه هاي ديگر تامين مي شوند والرغم اگر يتيم يا بينوايي باشند كه از اين راه و با حيواناتي كه هماكنون تنها پاره اي از استخوان هاي شكسته و گوشت و پوست هاي رنده شده در زير ريلهاي قطار چيزي ديگر از آنها باقي نمانده است بايد شب ها را با نان اندك سر بر بالشت نهند و صبح ها بايد مشقت كارهايشان را دو چندان كنند تا شايد جبراني بر خسارت وارده شان شود از حيوانات كه بگزريم اين بي توجهي مسئولين زيربط در امر فوق موجب گشته تعدادي از اهالي روستا در عين مظلوميت بر اثر سرعت قطار و ريلهاي بي حفاظ و عدم كار گزاري پل هاي رو گزر و زيرگزر مناسب خسارت هاي جبران نشونده اي را متحمل شوند در اين وقايع آسيب هاي شكست استخواني مثل پاشكستن ها، آسيب شديد سر ها و... كه بر اثر پرت شدن سنگ از زير ريل هاي قطار و اصابت پر سرعت سنگ ها به اشخاصي كه در اطراف آن قرار دارند را مي توان نام برد. اما حوادث تنها در اين موضوع خلاصه نمي شود بلكه با اوج تاسف بايد به اين موضوع اشاره شود كه اين فوت مسئوليت باعث گشته خانواده هايي در روستا رخت عزا بر تن كنند و به عزاي عزيزان از دست رفته ي خود كه زير ريل هاي راه آهن در مظلوميتي وصف نشدني جان داده اند بنشينند.

 

اين خانواده ها بايد كجا دادشان را بستانند؟

1-      كودك خردسالي كه صبح زود با خدا حافظي با مادر و برادر خردسالش  و برداشتن كيف خود مسير مدرسه اي را كه به اجبار از روي راه آهن ميگزرد را مي پيمايد در همان روز در همان مكان او متوجه مي شود كه برادر خردسالش به دنبال او مي آيد، آري كمي آن طرف تر در وسط ريل ها كودك  با معصوميت به تمام معنا قطار را مي ديد كه به سويش مي آيد كودك چند ثانيه بعد ديگر براي هميشه خنده هايش به آخر رسيد او ديگر نه گريه كرد نه راه رفت نه بازي كرد آري او در آن لحظه فقط جان به جان آفرين تسليم كرد ولي خواهرك دبستاني او در آن لحظه، كه برادرش خموشي گرفته بود او گريه مي كرد به سويش مي دويد از سر تا پا لرزان بود درست است او لرزيد چون ديد قطار برادر خردسالش را چگونه دريد.......!!!

2-      پسر جوان ديروز نخلي بر زمين نهاد ولي نمي دانست اين آخرين يادگاري اوست امروز صبح زود از خواب برخواست ورزشكار بود پياده روي را دوست داشت به كوه نوردي علاقه شديد مي ورزيد و امروز برنامه كوهنوردي را ريخته بود بايد از راه آهن مي گذشت او گذشته بود بسيار كوه نوردي كرده از طبيعت بكر روستا بسيار لذت برده بود در راه برگشت به خانه او در چه فكري بود در فكر غذاي لذيذي كه قرار بود خواهرش براي نهار بپزد يا آب دادن نهال نخلي كه ديروز با همكاري پدرش ريشه اش را در خاك نهاده بودند، من نمي دانم شايد شما هم ندانيد ولي من مي دانم كه او نتوانست نه آبي به نخلي دهد و نه نهاري بخورد در مسير برگشت به خانه دقيقا در وسط ريل هاي قطار روح از تنش خارج گشت و اندام بدن جوان در زير ريل ها .......

3-       زن جوان صبح زود جارو بر دست داشت و مشغول جارو زدن حياط بود او ظرف ها را شست ، لباسش را شست و نهار را آماده كرد او براي چيدن علوفه براي دام هايش به كشاورزي رفت خانه اش پشت راه آهن بود از را ه آهن گذشتن كمي سخت بود برايش قطار در حال نزديك شدن به او بود ترسيده بود زن جوان او در برگشتن و يا پيشروييش گيچ شده بود ديگر وقتي براي ف كر كردن نداشت او قطار را در يك سانتي متري خود حس كرد خانواده اش ديگر نتوانستند او را ببينند مگر استخوانها رنده شده عزيزشان را مي توانستند ببينند اين آخر ماجرا نيست يك ماه نگذشته بود كه مادرش نيز در فراق جگر گوشه اش چشم از جهان گشود.....

4-      مرد جوان نان آور خانه بود پدرش پير بود و برادرو خواهرش نوجوانبودند او بايد از صبح الاطلوع تا غروب خرشيد خداوندي كار مي كرد ، جوان بر تراكتوري كه از سرمايه پدرش خريده بود كار مي كرد و امرار ماش مي نمود امروز صبح بعد از صرف صبحانه تراكتور را روشن نمود و از جاده اي كه در امتداد راه آهن قرار داشت به سوي محل كارش حركت كرد در مجاورت جاده دره هاي بزرگي قرار داشت كه اگر كسي با وسيله نقليه به درون آن مي افتاد ديگر نجاتش معجزه بود اما قطار امروز مسافربري بود و با سرعتي بالا از كنارش عبور كرد به دليل عدم تحمل تراكتور از باد شديد تشكيل شده از سرعت قطار به عمق دره سقوت كرد و خانواده اي ديگر داغ دار گشت..........

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 14:12 :: توسط : شرجي

غروب يك روز باراني زنگ تلفن به صدا در آمد. زن گوشي را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتي خبر تب و لرز شديد ساراي كوچكش را به او داد.
زن تلفن را قطع كرد و با عجله به سمت پاركينگ دويد، ماشين را روشن كرد و به نزديك ترين داروخانه رفت تا داروهاي دختر كوچكش را بگيرد. وقتي از داروخانه بيرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله اي كه داشته كليد را داخل ماشين جا گذاشته است.
زن پريشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت كه حال سارا هر لحظه بدتر مي شود. او جريان كليد اتومبيل را براي پرستار گفت. پرستار به او گفت كه سعي كند با سنجاق سر در اتوموبيل را باز كند.
زن سريع سنجاق سرش را باز كرد، نگاهي به در انداخت و با ناراحتي گفت: «ولي من كه بلد نيستم از اين استفاده كنم.»
هوا داشت تاريك مي شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا اميدي زانو زد و گفت: «خدايا كمكم كن!»
در همين لحظه مردي ژوليده با لباسهاي كهنه به سويش آمد. زن يك لحظه با ديدن قيافه ي مرد ترسيد و با خودش گفت: «خداي بزرگ، من از تو كمك خواستم آنوقت اين مرد...!»
زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزديك شد و گفت: «خانم، مشكلي پيش آمده؟»
زن جواب داد: «بله، دخترم خيلي مريض است و من بايد هرچه سريع تر به خانه برسم ولي كليد را داخل ماشين جا گذاشته ام و نمي توانم درش را باز كنم.»
مرد از او پرسيد كه آيا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانيه در اتومبيل را باز كرد!
زن بار ديگر زانو زد و با صداي بلند گفت: «خدايا متشكرم!»
سپس رو به مرد كرد و گفت: «آقا متشكرم، شما مرد شريفي هستيد.»
مرد سرش را برگرداند و گفت: «نه خانم، من مرد شريفي نيستم. من يك دزد اتومبيل بودم و همين امروز از زندان آزاد شده ام!»
خدا براي زن يك كمك فرستاده بود، آن هم يك حرفه اي! زن آدرس شركتش را به مرد داد و از او خواست كه فرداي آن روز حتما به ديدنش برود. فرداي آن روز وقتي مرد ژوليده وارد دفتر رئيس شركت شد، فكرش را هم نمي كرد كه روزي به عنوان راننده مخصوص در آن شركت بزرگ استخدام شود.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 14:3 :: توسط : شرجي

این بار، غارت گران میراث فرهنگی مسلح به سلاح گرم به سراغ گنجینه های مدفون رفتند!

اشیاء عتیقه، زیر خاکی، سنگ های قیمتی، سکه های باستانی، حفاری غیر مجاز، قاچاقچیان اشیاء عتیقه و ... این ها همه کلماتی است که برای مردم روستاي شهرو ملموس و عادی به نظر می آید، به طوری که این مباحث همواره نقل مجالس گفتگویی این دیار است.

این واقعیتی است که باید آن را پذیرفت. آری، اینجا شهروست؛ يكي از ماوای بشر، روستای سنگ و آب، روستای بناهای باستانی، روستای کتیبه ها، روستای تاریخ و تمدن،روستای برج وباروها. تپه ها و غارها و ... آری اینجا شهرو است، روستای گنجینه های مدفون.

شاید برخی از مردم اینگونه تصور کنند که این گنجینه های مدفون شده متعلق به خود مردم روستا است، پس این یک فاجعه بزرگ نیست که مردم این روستا از گنجینه های دیارخود بهره مند شوند!؟

از سوی دیگر اغلب مردم معتقدند که این گنجینه ها، سرمایه های ملی است و تنها متعلق به نسل حاضر نمی باشد که عده ای بخواهند از آن بهره مند شوند بلکه می بایست، این گنجینه ها برای نسل های آتی نیز در مکانی به عنوان میراث هزاران ساله و افتخار تاریخی شان نگهداری شود.

اگر نگاهی به اطراف روستا و غارها وقبرهاي باستانی شهرو بیاندازیم، اغلب آن ها را همراه با گودال های متعدد می بینیم که حاکی از دست برد غارتگران میراث فرهنگی میباشد.

کار به جایی رسیده که غارتگران میراث فرهنگی با سلاح گرم به روستا یورش برده وآرامش وامنیت ما را قربانی اهداف شوم خود نمودند که این باعث رنج وآزار خاطر ما میشود .

آن چیزی که مهم است، این است که شهرو روستای گنجینه های مدفون شده است که سودجویان از هیچ فرصتی برای دست برد به آن کوتاه نمی آیند.

باید گفت که شهرو آنقدر اثار باستانی و تاریخی دارد که سازمان میراث فرهنگی استان برای کنترل و محافظت از آن چاره ای بیندیشد.مسئول محترم میراث فرهنگی استان هرمزگان آیا میدانید ما اهالی روستا از شما چه انتظاری داریم؟؟ آیا از لوح های سنگی شهرو شما خبر دارید؟ آیا میدانید که تاریخ سکونت درغارهای شهرو با توجه به وجود فنجان نماها حداقل به قبل ازهزاره ی پنجم ق.م می رسد

آري اينجا شهروست همانجا كه قبرستاني دارد با قدمت تاريخي قبل از ميلاد پيامبر ، آري اولين قبرستان بندر عباس اينجاست.

آیا  میدانید شهرو کجاست؟ آیا میدانید اینجا سنگ قبر نوشته هایی با خط کوفی سال 392 هجری قمری دارد؟ آيا مي دانيد اينجا سنگهايي هك شده از اشكال ما قبل تاريخ دارد آیا میدانید مردم در ساختمان سازی و...ازهمین سنگ نوشته های کم نظیر در این روستا استفاده میکنند؟ و ...................... من هم نمیدانم که حقوق ماهیانه شما چقدر است وبرای چه از بیت المال حقوق دریافت میکنید.

 

ا ی وطن، ای مادر تاريــــخ ساز                           ای مرا بر خاک تو روی نياز
ای کوير تو بهشت جـــــــان من                           عشق جاويدان من، ايران من
ای ز تو هستی گرفته ريشه ام                           نيست جز انديشه ات، انديشه ام
آرشــــی داری ز تيـــــر انداختن                           دست بهرامی به شير انداختن
کاوه آهنگری داری ضحاک کش                            پتک دشمن افکنی ناپاک کش
رخشی و رستم براو پا در رکاب                           تا نبيند دشمنت هرگز به خواب
مرز داران دليرت جـــــان به کف                           سرفرازان سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت و نهر را                          باز گرداندن خرمشهر را
ای وطن ای مادر ايــــــــران مــن                         مادر اجداد و فرزندان من
خانه من،شهروي من، طوس من                        هر وجب از خاک تو ناموس من
ای دريق از تو که ويران بينمت                            بيشه را خالی ز شيران بينمت
خاک تو گر نيست جان من مباد                          زنده به اين بوم و بر يک تن مباد
مهــــر تو شد چون ريشـــــه ام                          دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما                   پاينده باد خاک ايران ما

 

/////////////  عشق من، شهرمن، شهروي من چه كنم براي آينده ات  /////////////

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:57 :: توسط : شرجي

درباره وبلاگ
این وبلاگ برای معرفی روستای شهرو واقع در شهرستان بندرعباس ونمایش پیشینه تاریخی ان و ظرفیتهای کنونی رشدروستا ایجاد شده است سعی کرده ایم هر آنچه را که اين روستا دارد اینجا گردآوری کنیم .این کار نیاز به زمان بسیاروهمت همگی شما دارد بنابراین اگردر هرزمینه ای مطلبی ویا مقاله ای مرتبط با روستای شهرو داریدمی توانیدان را در اختیار ما بگذارید تا بانام خودتان در سایت قرار دهیم.
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ** بندرعباس / روستاي شهــــــــــر� � ** و آدرس shahroo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 3870
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1